*••*ღ♥ღسکو ت سا حل*••*ღ♥ღ

صفاي اشك وفاي غم

 

سوختن باتو
سوختن با تو به پروانه شدن می ارزد
عشق این بار به دیوانه شدن می ارزد
گر چه خاکسترم و هم سفر باد ولی
جستجوی تو به بی خانه شدن می ارزد


منتظر لحظه ای هستم که دستانت را بگیرم

در چشمانت خیره شوم

دوستت دارم را بر لبانم جاری کنم

منتظر لحظه ای هستم که در کنارت بنشینم

سر رو شونه هایت بگذارم….از عشق تو…..

از داشتن تو…اشک شوق ریزم

منتظر لحظه ی مقدس که تو را در اغوش بگیرم

بوسه ای از سر عشق به تو تقدیم کنم

وبا تمام وجود قلبم و عشقم را به تو هدیه کنم

اری من تورا دوست دارم

وعاشقانه تو را می ستایم

+نوشته شده در سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:,ساعت13:24توسط خالق(مهران) | |

با تو از خاطره ها سرشارم

با تو تا آخر شب بیدارم

عشق من دست تو یعنی خورشید

 

 گرمی دست ترا کم دارم

 

 

 

 

روز مرگم هر که شیون کند دور و برم دورکنید؛

همه را مست وخراب از می انگور کنید؛

مزد غسال مرا سیرشرابش بدهید؛

مست مست ازهمه جا حال خرابش بدهید ؛

برمزارم نگذارید بیاید واعظ؛

پیر میخانه بخواند غزلی ازحافظ؛

جای تلقین به بالای سرم دف بزنید؛

شاهدی رقص کند جمله شما کف بزنید؛

روزمرگم وسط سینه من چاک زنید؛

اندرون دل من یک قلم تاک زنید؛

روی قبرم بنویسید و فادار برفت؛

آن جگرسوخته خسته ازاین داربرفت

+نوشته شده در دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:,ساعت21:26توسط خالق(مهران) | |

 

برمزارم بنوسید او رفت تا بجای لبانت بوسه برخاک بزند

برمزارم بنوسید اورفت چون نتوانست باغم دوریت کنار بیاید

وخاطراتت را فراموش کند

برمزارم بنوسید چونتوانست بدون تو زنده گی کند وبدون عشق تو...

 بر گرفته شده از سایت مجید

 

 

 

 

 

مغرورانه اشك ریختیم چه مغرورانه سكوت كردیم چه مغرورانه التماس كردیم چه مغرورانه از هم گریختیم غرور هدیه شیطان بود و عشق هدیه خداوند هدیه شیطان را به هم تقدیم كردیم هدیه خداوند را از هم پنهان كردیم 

 

 

هر چند مال من نشدی ولی ازت خیلی چیزا یاد گرفتم.یاد گرفتم به خاطر کسی که دوسش دارم باید دروغ بگم.یاد گرفتم هیچ وقت هیچ کس ارزش شکستن غرورمو نداره.یاد گرفتم تو زندگیم به اون که بفهمم چقدر دوسم داره هر روز دلشو به بهونه ای بشکنم.(واقعا هم كسي رو كه دوست داشتم هر روز دلش  رو ميشكوندم) یاد گرفتم گریه های هیچ کس رو باور نکنم. (همشون كشك هستش گريه شده پولي يا حيله)یاد گرفتم بهش هیچ وقت فرصت جبران ندم. یاد گرفتم هر روز دم از عاشقی بزنم ولی خودم عاشق نباشم(به خدا بايد اينجوري باشيم) خدايش


 

 

 

 

بخوام از تو بگذرم ، من با یادت چه کنم ؟

تو رو از یاد ببرم ، با خاطراتت چه کنم ؟

حتی از یاد ببرم تو و خاطراتتو

بگو من با این دل خونه خرابم چه کنم ؟

تو همونی که واسم ، یه روزی زندگی بودی

توی رویاهای من ، عشق همیشگی بودی

آره سهم من فقط از عاشقی یه حسرته

بی کسی عالمی داره ، واسه ما یه عادته

چه طور از یاد ببرم اون همه خاطراتمو ؟

آخه با چه جراتی به دل بگم نمون ، برو ؟

دل دیگه خسته شده ، به حرف من گوش نمی ده

چشم به راه تو می مونه ، همیشه غرق امیده

بخوام از تو بگذرم ، من با یادت چه کنم

تو رو از یاد ببرم ، با خاطراتت چه کنم ؟؟؟؟

 
 

 نفرین به تو لعنت به من

نفرین به عشقی که نبود

لعنت به عشقی که بود

نفرین به دل سنگ و سیاه تو

لعنت به زندگی من که با خون نوشته شد

نفرین به آن عشق دروغین تو  که نفس کشید

لعنت به  عشق پاک من که تا عرش پر کشید

نفرین به آن دلت که عشق را دروغ دید

لعنت به این دلم که دروغ را عشق دید

نفرین به نگاه پر گناه تو

لعنت به نگاه بی گناه من

نفرین به تو که گناه من شدی

لعنت به من که نگاه تو شدم

نفرین به تو که مال خود شدی

لعنت به من که از آن تو شدم

نفرین به نگاهت که پر دروغ بود

لعنت به چشم من که پر فروغ بود

نفرین به سرنوشت تو که آواره کرد مرا

لعنت به بخت من که پرستید تو را

نفرین به تو   لعنت به من

 

 

 

 

 

 

 یاد گاری شب جمعه ساعت 9:11 دقیقه در پو هنتون دفاعی افعانستان تحریر یافت دروطاق تنها بودم سال 1391/8/18

 

 

 

 
 
 
 
 

 

 

اگر ابرها باريدن را فراموش کنند ،

اگر چشمها گريستن را فراموش کنند ،

اگر لبها خنديدن را فراموش کنند ،

اگر قلبها دوست داشتن را فراموش کنند ،

من هرگز تو را فراموش نميکنم .

 

 

  

 

 

+نوشته شده در چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:برمزارم بنو سید ,ساعت9:31توسط خالق(مهران) | |